منتظر یه فرشته

دفتر هشتم

خدایا این ماه امید دارم امیدم رو نامید نکن نه به دارو ها به تو امید دارم  به  مهربانی ات امید دارم این ماه سرمست از امیدم  منتظرم منتظر خبر خوشت  ای خدا منتظر نزول رحمتت هستم وعده ما 24 اسفند  روز پایان انتظار
7 اسفند 1391

دفتر هفتم

سلام قربونت برم مامان  امروز باید برم دو تا امپول نوش جان کنم  برای مامان امید وارم دعا کنی  
6 اسفند 1391

دفتر ششم

سلام  دلبند مامان  چهارشنبه به خاطر ورود قدوم مبارکت رفتم دوتا امپول نوش جان کردم و فردا ه باید دو تای دیگه نوش جان کنم  و سه شنبه هم یه ازمایش مخصوص دارم  نمی دونم درد داره یا نه ولی اگه داشته باشه هم به خاطر تو تحمل می کنم  عزیز دلم  این ماه خیلی امید وارم که بیای و خونمون رو پر از شادی کنی  عزیز دلم  نذر کردم اگه این ماه بیای توی دلم روضه حضرت زهرا (س) توی ایام فاطمیه  برگزار کنیم و یه ختم قران برای شادی روح آیت الله خوشوقت نذر کردم  از وقتی فهمیدم فوت کرده خیلی ناراحت شدم و بغض گرفتم و دوست دارم به هر بهونه گریه کنم  اخه خیلی دوستش داشتم خیلی وناراحت از این که چه قدر بی توفیق بود...
5 اسفند 1391

دفتر پنجم

سلام دیروز باید می رفتم  پیش دکتر که فرصت نکردم زنگ زدم کلینیک  گفت چرا نیومدی و  کلی دعوام کرد  و گفت فردا برو بیمارستان بهمن پیش خانم دکتر تا سونو کنه خلاصه امروز اول صبح رفتم بیمارستان  خانم دکتر عمل ای وی اف داشت یه ربع ساعتی معطل شدم  بعد خانم دکتر اومد و سونو گرافی کرد و گفت دو تا فولیکول 16 و 17 داری  و امروز دو تا امپول مریونال می زنی و  یکشنبه هم hcg دو تا می زنی  و سه شنبه مجدد میای مطب برای ازمایش pct تا وضعیتت رو چک کنیم  ببینیم چه خبره خلاصه  برام خیلی دعا کنید نمی دونم توکل به خدا هرچی خودش بخواد ولی واقعا هزینه ها سر سام اورند خدا خودش کمک کنه با این همهمشکلات مالی نمی د...
2 اسفند 1391

دفتر چهارم

با تمام حس غریب مادرانه ام برایت می نویسم که چه قدر شوق انتظار من  زیاد گشته که گاهی با خیال بودنت و بو سیدنت می گریم و چه حس زیبایی که با اینکه هنوز نیامده ای صدای قلب کوچکت در ذهنم پر شده و مرا می خنداند شاید کودک عزیزم به من بخندی ولی بدان که  حس زیبای مادرانه را همان خدای مهربانم به من عطا فرموده که برای به جا اوردن این حس هم باید شکر کرد و  از خدای مهربانم که مرا با این حس می گریاند خوشحال باشم عزیز مادر   زندگی ام فدایت و چشمان  منتظرم  همیشه برای امدنت خیس است  و می  خواهم وجودم رابرایت غبار روبی کنم  تا محل امن و اسایشی برایت باشم عشق مادر  عمرم  هستی ام  نمی دانم ایا تو...
1 اسفند 1391

دفتر سوم

سلام امروز رفته بودم  دنبال وامم و بعد هم دنبال کار شرکت خلاصه حدود ساعت 12 رسیدم شرکت و او نمازم رو خوندم خیلی کار دارم نمی دونم کدومشون رو انجام بدم تازه باید امروز امپولم رو بزنم نمی دونم کی وقت کنم بزنم که همسری نفهمه خیلی هم سرم درد می کنه  خواهرم هم امروز می ره  یه مسافرت خارج از کشور که شب می خوایم بریم بدرقش  خیلی دلم براش تنگ می شه  امروز توی مترو  یه خانم  باردار دیم فکر کنم 8 یا 9 ماهش بود خیلی نگاش کردم و گفتم خدایا یعنی یه روز می شه  من هم ان شاءالله من  این دفعه می خوام از در امید واری حرف بزنم اگه  خدا بخواد این ماه بهم می ده و من هم از این انتظار خلاص می شم تازه کلی لباس هم ...
30 بهمن 1391

دفتر دوم

سلام حالم اصلا خوب نیست شدیدا حالت تهوع دارم  و دهنم بد مزه است فکر کنم از عوارض ای قرص کلومیفن باشه خیلی داره اذیتم می کنه  هر چی غذا یم خورم سیر نمی شم و مدام ضعف دارم  نمی دونم چه کار کنم  گاهی شوهرم با شوخی می گه نکنه حامله باشی و کلی با هم میخندیم بهش می گم مگه میشه  اخهمن تازه  امروز پری تموم شده اخه چه جوری ممکنه گاهی توی دلم قند اب می شه و می گم  کاش حامله بودم تمام حالت های بارداری رو دارم از سرگیجه و تهوع و ضعف گرفته تا ...... اما میدونم دارم خودم رو گول می زنم  رفتم عوارض این قرص ها رو خوندم  که نوشته بود تهوع و گر گرفتگی  که من الان به دو تای این ها دچار شدم گاهی این قدر گر می...
29 بهمن 1391

دفتر اول

سلام  اومدم  هرچی تو دلم هست رو بنویسم  و کمی این بغض و دلتنگی هام کم بشه و همه چی رو بنویسم نمی دونم می تونم یا نه و خیلی چیز ها رو که به هیچ کسی نمی تونم بگم  رو هم  بنویسم  از کجا شروع کنم چند سالی که ازدواج کردیم حدود 6 ساله  و  6 ساله که منتظر یه فرشته ی ناز هستم که هر ماه من رو به انتظار می نشونه  نمی دونم  چی بگم می دونم مصلحت خداست  اما ادم بدی مثل من  نمی دونم می تونه  از پس این امتحان های خدا بر بیاد یا نه  نمی دونم  خلاصه داشتم براتون می گفتم   البته6 سال که انتظار نکشیدم  بهتره بگم 3 ساله که انتظارم داره به اوج خودش می رسونه  و من رو ...
28 بهمن 1391