دفتر ششم

سلام

 دلبند مامان  چهارشنبه به خاطر ورود قدوم مبارکت رفتم دوتا امپول نوش جان کردم و فردا ه باید دو تای دیگه نوش جان کنم  و سه شنبه هم یه ازمایش مخصوص دارم  نمی دونم درد داره یا نه ولی اگه داشته باشه هم به خاطر تو تحمل می کنم  عزیز دلم  این ماه خیلی امید وارم که بیای و خونمون رو پر از شادی کنی  عزیز دلم  نذر کردم اگه این ماه بیای توی دلم روضه حضرت زهرا (س) توی ایام فاطمیه  برگزار کنیم و یه ختم قران برای شادی روح آیت الله خوشوقت نذر کردم  از وقتی فهمیدم فوت کرده خیلی ناراحت شدم و بغض گرفتم و دوست دارم به هر بهونه گریه کنم  اخه خیلی دوستش داشتم خیلی

وناراحت از این که چه قدر بی توفیق بودم وتوفیق زیارتش رو نداشتم  و این بیشتر  من رو می سوزونه ولی حرف رهبری من روو اروم می کنه که فرمودند ادم های بزرگ بعد از رفتنشون برکات بسیاری دارند و  و قدرت روحی بیشتری برای کمک به ادم ها دارند  صبح برای شادی روحش  سوره یس رو خوندم  وقتی فهمیدم رفته کلی گریه کردم و ازش خواستم  دعا کنه خدا تو رو بهم بده  یکی مثل خودش

خدایا به حق ابروی این عالم بزرگوار امیدم رو نامید نکن