منتظر یه فرشته

دفتر هجدهم (ماه پنجم)

1392/3/27 17:42
نویسنده : محدثه
823 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عزیز دلم قند عسلم

22/3/92 فهمیدم خدا چه  لطفی بهم کرده

اگه گفتی

فهمیدم تو یه گل پسری(17 هفته و 5 روز)ماچماچماچماچقلب

پسر عزیزمقلب

 اون روز دل  تو دلم نبود  البته از بس همه گفته بودند شما پسر هستی  خیلی اماده شنیدن این موضوع بودم

وقتی گفت 98 درصد پسری

کلی ذوق کردم

حالا سلام  محمد صادق عزیزم

سلام

مامانی قربونت برمقلب

عزیز دلم

 قند عسلم

 محمد صادق مامانی

دوستت دارم

کی بشه  موقعش برسه و ببینمت سر  وقت خودش

دلم برات پر می زنه

 تاج سرم تویی

مامان جون

 ان شاءالله عاقبت به خیر بشی مادر

قربون قد و بالات برم تو  اون روز 200 گرم بودی  الهی مامان فدات بشه

الهی خدا نصیب همه ی ارزومندان کنه

 میبینی  عزیزم که چه قدر دوستت دارم

پسر عزیزم

پشت و پناهم

 همدم مادر

 می خوام  مرد  باشی

 می خوام با معرفت و مهربون باشی  می خوام تو زندگی گذشت داشته باشی دست و دل باز باشی

خلق و خوقی محمدی داشته باشی

 ان شاءاله خادم اسلام بشی و زیر سایه مولامون امام زمان(عج) قرار بگیری الهی قربونت برم عزیز دلم

 ان شاءالله خداوند بهت همسری نیکو سیرت و نیکو صورت  عطا کنه

الهی  همیشه  با عزت و سر بلند باشی  فدای اون لبای غنچه ایت برم مامان جون راستش یه کم منو داری نگران می کنی مامان چرا

دلم شور می زنه

هنوز اون طور که باید تکون نمی خوری

اولش یه چیز هایی حس می کردم

 تو ی هفته 14 یا 15 بود اما حالا که تو هفته 19 هستم هنوز هیچی هر لحظه منتظر تکون خوردنات هستم

 اما هنوز بهمون افتخار ندادی

پسر عزیزم

محمدم

 محمد عزیزم

 اینو رو می خوام بدونی که خیلی دوستت دارم  شایدزندگی این فرصت رو بهم نده که این کلمه رو بهت بگم اما این ها رو می نویسم که بدونی مامان جون چه قدر دوستت دارم وچه قدر منتظر اومدنت هستم تا تو را در اغوش بگیرم و بهت شیره جانم رو بدم

می دونی که بابات چه قدر خوشحال شد که شما یه گل پسری

عزیز دلم

کلی ذوق زد

بنده خدا اینقدر درگیر کار هست که خیلی فرصت نمی کنه باهات حرف بزنه اخه صبح باید من  رو بیاره سر کار و ظهر هم باید ببره خونه

دیگه وقتی می رسه خونه نا نداره و جلوی تلویزیون خوابش می بره

 نگرانشم

مدتیه دوباره پاهاش درد می کنه

 دکتر فائزی پور که رفته بودیم گفت مینیسک زانوش پاره شده و کمی هم دیسک داره خیلی نگرانشم البته  گفت فعلا حاد نیست ولی با این همه رانندگی  می ترسم وضع پاهاش بدتر بشه

 مامان جون براش دعا کن

  دیروز هوس گیلاس کرده بودم  البته شب بود راهی برای خرید  نداشت صبح زود فردا (27/3/92) که من رو رسوند تو را نگاه می کرد ببینه مغازه میوه فروشی باز شده یا نه اما بسته بود وقتی من رو رسوند موقع برگشتن دیدکه باز شده و رفته بود برام گیلاس و زرد الو خریده بود و اورده بود گذاشته بود تو باغچه محل کارم و بعد بهم زنگ می زنه که خانم یه امانتی برات گذاشتم تو باغچه برو بیارش  وقتی رفتم بیارم  کلی ذوق زدم

گل پسرم

می بینی که بابات چه قدر دوستت داره و به فکرمون هست براش دعا کن  خدا بهش عزت  و سلامتی و بده و عاقبت به خیر بشه عزیز مامان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)